به شخصه اگه دکتر بودم، برای بعضی از بیمارهام که دچار "خستگی روح" شدن، رفتن به جاده‌های منتهی به شمال کشور رو تجویز می‌کردم تا به دیتاکسِ(detox) روح بپردازن.

دیشب که به سمت شمال راه افتاده‌ بودیم، هوا کاملا مِه بود. من شیشه‌ی ماشین رو پایین داده بودم، و با چشمای بسته داشتم از هوایی که به صورتم می‌خورد لذت می‌بردم.

بعدش هم که گرآم کلی خندیدیم و با صدای بلند با آهنگ هم‌خوانی کردیم. به تونل هم که رسیدیم مثل ندید بدیدها سرم رو بردم بیرون و تا میتونستم جیغ زدم. :)

از حیاطمون فندق‌های رسیده رو چیدیم و نوش جان کردیم که خیلی چسبید. 

القصه دارم از تمام لحظات تابستون استفاده میکنم و آماده میشم برای یه "شروع" دوباره.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها