گر تن بدهی؛ دل ندهی کار خراب است
چون خوردن نوشابه که در جام شراب است

گر دل بدهی؛ تن ندهی باز خراب است
این بار نه جام است و نه نوشابه. سراب است

دریا بشوی چون به دلت شور عبور است
نوشیدن یک جرعه ز جام تو عذاب است

باران بشوی چون که تنت بر همه جاریست
کی تشنه شود سیر. فقط نام تو آب است

اینجا به تو از عشق و وفا هیچ نگویند
چون دغدغه مردم این شهر حجاب است

تن را بدهی دل ندهی فرق ندارد.
یک آیه بخوانند گناه تو ثواب است

اصلا سخن از تجربه و علم و توان نیست
شایسته کسی است که با حکم و خطاب است

در دولت منصور که یک سکه حساب است
تنها سند ساخت یک صومعه خواب است

اینجا کسی از مرگ بشر ترس ندارد
ترس از شب قبرست و سوال است و جواب است

ای کاش که دلقک شده بودم و نه شاعر
در کشور من ارزش انسان به نقاب است

 

-فروغ فرخزاد


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها